رمان استاد خلافکار پارت 97
با دیدن عادل که داشت از دور به سمتم میاومد به طرفش رفتم با نهایت التماس ازش پرسیدم چی شد تونستی کاری بکنی ؟ عصبی بود و ناراحت این از چشما و صورتش کاملا معلوم بود. سکوت کرد بهم خیره موند رو بهش گفتم حرفتو بزن بگو ببینم چی شده خواهش می کنم. کلافه به دیوار تکیه داد و