رمان استاد خلافکار پارت 99
پسرم رو بیشتر به خودم فشار دادم و گفتم بعدا همه چیز رو براتون توضیح میدم هانا نگران پرسید _تو اینجا توی بیمارستان چیکار می کنی؟ نفسم رو کلافه بیرون دادم و غمگین گفتم امیر اینجاست توی کماست و چند وقته که بیدار نشده هآنا متعجب به من گفت _ وقتی امیر کماس تو چرا اینجایی چرا نیومدی