رمان خان زاده جلد دوم پارت 12
لبخندی بهش زدم و گفتم نگران نباشین مادر به زودی بچه دار میشم و به ارزوتون میرسین. سرشو بالا داد و پرسید _ تو حامله ای سرم و تکون دادم و اون با تمسخر گفت _ اینم یه بازی جدید مگه نه؟ که خودتو بیشتر ازقبل تو دل پسرم جا کنی . گفتم مگه می تونم دروغ به این