رمان استاد خلافکار پارت 100
آرمین که رگ گردنش بیرون زده بود و عصبانیت از صورتش می بارید خواست به سمتش حمله کنه که قبل از اینکه من بتونم جلوشو بگیرم دونفر از مردایی که کنار در ایستاده بودن جلوی آرمین و سد کردن و من خودمو بهش رسوندم و گفتم بیا بریم مهم نیست تا ۱۱ شب انجامش میدم… منو کنار زد