رمان سکانس عاشقانه پارت 66
ماشین رو دور میزنه و سوار میشه … ازش خواستم خودش منو برسونه چون بعید میدونم با این حال و احوالی که دارم بتونم سرپا شم چه برسه به خونه رفتن …. استارت میزنه … راه می افته … هردومون حرفی نمیزنیم … گوشیم چند باری زنگ می خوره … مامان فتانه … آیدا … مامان بهار … برنمی دارم