رمان استاد خلافکار پارت 103
امیر صورتم رو نوازش کرد و گفت _نگران چیزی نباش ملکه من منو که میشناسی اتفاقی برام نمیفته میریم هرجایی که تو بخوای حتی اگه بگی میریم ناف تهران زندگی می کنیم ولی قبل رفتن باید این آشغالای عوضی این نامردا حساب پس بدن… دنیا بی حساب کتاب نیست زندگی من بدتر از دنیاست هر قدمی که بر دارن