رمان سکانس عاشقانه پارت 67
برمیگردم و سپیده رو میبینم … جا میخورم و میگم : چیه ؟ ..چی شده؟ چشماش رو ریز میکنه و میگه : زیر آبی میریا … نمی فهمم چی میگه … گنگ نگاهش میکنم که باز میگه : _ یکی رفته اتاقت … نیم ساعته منتظره … اخم میکنم : کی ؟ … _ نمیدونم … نمیشناسیش ینی ؟