رمان عشق تعصب پارت 62
دوست نداشتم جلوی کیانوش یه جوری رفتار کنم انگار واسم مهم هست قراره چی بشه ، اسمم رو صدا زد : _ بهار خیره به چشمهای نگرانش شدم ، یعنی بخاطر من نگران شده بود ؟ این غیر ممکن بود اصلا همچین چیزی نمیتونست امکان داشته باشه _ بله _ به بوسه چیزی نگو دوست ندارم چیزی بفهمه سرم