رمان سکانس عاشقانه پارت 68
صدا بلند میکنم : _ واقعا بیشعوری اریا … واقعا دارم بهت میگم … بابا حسین اونو معرفی کرد …. _ هرکی معرفی کرده باشه … هرچی داد باس قبول کنی ؟ .. _ شناسنامه م رو دید … دید از آریا نامی طلاق گرفتم … ترسیدم به مامان اینا بگه … متوجهی ؟ … پوفی میکشه …. آشفته دستی