رمان استاد خلافکار پارت 105
سریع پیاده شدم و در سمت امیر و باز کردم دستاشو گرفتم و سعی کرد کنارم بزنه پسم بزنه اما نتونست به خودم جرات دادم خودمو توی بغلش انداختم و محکم بغلش کردم و بهش چسبیدم گفتم تو رو خدا نکن اینطوری میمیرم تو رو خدا نکن اینطوری خواهش می کنم. میخوای برم؟ بخدا میرم دیگه ام جلو چشمت