رمان نبض سرنوشت پارت۱۰
لباس رو داد دستم و گفت : برو امتحانش کن. _ نمیخواد دیگه قشنگه تو هم که پسندیدی دستشو پشت کمرم گذاشت و هولم داد_ برو دیگه چقدر حرف میزنی به اجبار لباس رو پرو کردم و گفتم مریم بیاد ببینه لبخندی از سر رضایت زد و گفت : سلیقه منه دیگه قشنگه درش بیار بریم که ماهان الاناس برسه.