رمان نبض سرنوشت پارت۱۷
لبخند تلخی زد و گفت : کم نکشیدی ها نیش خندی زدم و زیر لب گفتم : الانم کم بدبختی ندارم . _ سوگل تک فرزنده؟ آب دهنمو قورت دادم و گفتم : نه یه برادر داره، الان عسلويه اس . _تا چه حد راجب منو سوگل میدونی؟ _ خیلی کم تا حد اینکه چه جوری باهم آشنا شدید .