رمان نفوذی پارت 13
صدای چرخیدن کلید توی در شنیدم… از داد و فریاد دست کشیدم و کمی از در فاصله گرفتم… در باز شد… و ادم قد بلند و کت شلواری جلوم ظاهر شد… از ادمای دیشب نبود…توجه ای به چهرش نکردم… ی ادم دیگه بود… احساس میکردم پاهام دارن میلرزن… که چند قدمی عقب رفتم… و با بغض سنگینی که تو