رمان نبض سرنوشت پارت۲۹
بیشتر غذام مونده و من دیگه میلی به خوردنش ندارم . پولو حساب میکنم و میام بیرون . هر چه زودتر برسم بهتره و به این فکر میکنم که وقتی رسیدم آلاشت از کجا شروع کنم …؟ تمام حرفای عسلو تو ذهنم مرور میکنم تا نشونی برای پیدا کردنش پیدا کنم . پنجره رو تا آخر میزنم پایین تا شاید