رمان عشق تعصب پارت 70
من و دنبال خودش کشید پرتم کرد داخل اتاق و سرم داد کشید : _ ببین داری چه بلایی سر خودت میاری و اصلا حالیت نیست چشمهام رو با درد روی هم فشار دادم نمیدونستم چی باید بهش بگم کیانوش حق داشت اما منم حق داشتم یکم با خودم خلوت کنم ، در اتاق رو محکم بست اومد سمتم