روز: شهریور ۲۴, ۱۳۹۹ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان صیغه استاد پارت 15

رمان صیغه استاد پارت ۱۵

  مادر مهربون من دستی روی موهام کشید _ ثواب داره دخترم زن بیچاره افتاده گوشه خونه تو رو خدا حواست خیلی بهش باشه ها نذار غصه بخوره اون الان کوه درده! پیشونی مادرم رو بوسیدم و گفتم چشم مامان خانوم نگران نباش با صدای زنگ گوشیم سراسیمه خودمو بهش رسوندم و تماس وصل کردم _بیا پایین جلوی درم حتی

ادامه مطلب ...

رمان بر دل نشسته پارت ۲۱

۵۹) دراویشی که با لباس سفید و کلاه مخصوصشون، یک دستشون، رو به پایین و دست دیگه شون، رو به بالا، چرخ میزدن که به معنای وصل شدن به خدا بود و رفته رفته بیشتر توی حس میرفتن و دستاشون رو بالاتر میبردن.. واقعا لذت روحی عمیقی بردم، مهراد هم معلوم بود رفته تو حسشون که بعد از پایان مراسم

ادامه مطلب ...

رمان بر دل نشسته پارت ۲۰

۵۵) یه پارچه خیلی نرم بود، مثل سیلک یا ابریشم کلفت، به رنگ نارنجی تیره، بین دستام بلندش کردم، یه پیراهن بلند و گشاد آستین عبایی بود، عاشق این سبک پیرهنای گشاد و بلند بودم، خیلی قشنگ بود.. گفتم _این خیییلی قشنگه آنا واقعا دستتون درد نکنه و بغلش کردم و بوسیدمش.. گونش رو هم بوسیدم و از اونم تشکر

ادامه مطلب ...