رمان بر دل نشسته پارت ۲۳
۶۶) پینار گفت که جوجه میخوره، منم که فقط میخواستم با مهراد و خاطره هامون بجنگم گفتم _منم جوجه میخوام لطفا تعجب مهرادو دیدم و بعدش عصبانیتش رو.. دیگه قاط زده بود، به اسین که نوشابه فانتا خواست توپید که فانتا از کجا بیارم ندارن هر چی هست بخور دیگه، دختر بیچاره ضایع شد ولی آروم گفت _باشه عزیزم فرقی