27 شهریور 1399 - رمان دونی

روز: 27 شهریور 1399 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان ترمیم پارت 52

رمان ترمیم پارت 52

  آخر با چه رویی بگویم که از لحظه خروج از ویلای فرامرز به دنبال تمام کارهایت بودم ؟ یعنی مهگل تف نمی‌اندازد به صورتم که میدانستی و چنین بلایی سرم آوردی ؟ نمیگوید بچه‌هایمان و جان من را فدای غرور لعنتیات کردی؟! پاهایم یاری ام نمیکنند . توان نگاه کردن در چشمانش را ندارم. حرفهایی که زدم بخشودنی نیستند.

ادامه مطلب ...

رمان بر دل نشسته پارت ۲۵

۷۵) گفتم_همون روز که رفتم لباس بخرم جعبه رو برداشت و بازش کرد، چشماش با دیدن خودکار برق زد، فهمیدم که میدونه که چیه گفت _وااو…. نفس این فوق العاده ست.. لبخند زدم و گفتم _پس خوشت اومد _عاشقش شدم و اومد طرفم و بغلم کرد برای تشکر.. یه بغل دوستانه و ساده.. گفت _واقعا ممنونم تا آخر عمرم از

ادامه مطلب ...