رمان گرگها پارت ۵
۱۴) _یه چیزی هست که میخواستم در موردش باهاتون صحبت کنم مامان، بابا بابام سرشو بلند کرد و نگام کرد و مامان همونطور که داشت چایی دوم بابامو میریخت تو استکانش گفت _بگو مامان، خیره انشاالله _من بخاطر پایان نامه م مجبورم یه مدت پیش یه آدمی باشم که مشکل روحی داره و میخوام برای اینکه پایان نامه م عالی