روز: آبان ۴, ۱۳۹۹ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان تدریس عاشقانه پارت 41َ

رمان تدریس عاشقانه پارت ۴۱

  دقیقا به هدفش رسیده بود.جلب توجه آرمان…. نگاه سرزنش بارش و ازم گرفت و با بلند شدنش نگاه همه رو کشوند سمت خودش… یکی از بچه ها گفت _ترسیدم داداش…آروم تر بلند شو! بدون جواب دادن از آشپزخونه رفت بیرون. بی طاقت خواستم بلند بشم که معین دستمو گرفت. به نظرم داشتیم زیاده روی میکردیم. آرمان خیلی در حقم

ادامه مطلب ...

رمان گرگها پارت ۱۴

۳۸) روزها از پی هم میگذشتند و با اصرارهای من کم کم تغییراتی توی رفتار کامیار دیده میشد.. وقتی برای ناهار و شام میومد پایین بیشتر میموند و احساس میکردم دلش نمیخواد بره بالا تنها بشینه ولی با خودش لج میکرد و به زور بلند میشد میرفت.. درکش نمیکردم.. چرا از جمع فرار میکرد.. چرا انقدر به تنهاییش اهمیت میداد،

ادامه مطلب ...