رمان صیغه استاد پارت 22
یه قدم عقب تر رفتم و با ترس گفتم من روی زمین افتاده بودم از کسی کمک نخواستم خودش کمکم کرد دیدی که بخدا راس میگم فکم و توی دستش گرفت و گفت _خودش کمکت کرد یعنی من نگاه شو که بهت دوخته بود ندیدم یعنی میخوای بگی من انقدر نفهمم ؟ راستشو بگو چیزی بینتونه؟ سراسیمه و ترسیده