رمان عشق تعصب پارت 74
با دیدن چشمهای گریون بوسه حسابی متعجب شده بودم چرا این شکلی شده بود ، کیانوش بیتفاوت از کنارش رد شد داشت بهنام رو میبرد منم خواستم پشت سرش برم که بازوم رو گرفت و گفت : _ وایستا ببینم ایستادم سئوالی بهش داشتم نگاه میکردم که با عصبانیت بهم توپید : _ ببینم هیچ معلوم هست داری چ