رمان عروسک پارت 3
دلم میخواست میتونستم از اون بطری اب معدنی، من هم مثل راحله سر بکشم و زندگی خودم رو تموم کنم. دلم میخواست چشمامو ببندم و باز کنم ببینم ده سال گذشته، اصلاً کور شدم، کر شدم، فلج شدم اما دیگه پیش اینا نیستم. تو خونه خودمونم رو تخت و هیچ اثری از ادمی به اسم شهریار اصلانی نیست. اون