رمان عروسک پارت 8
فشار دستش دور مچ دستهام بیشتر شد و دیدم که اتیش خشم تو چشماش شعله کشید. سر که خم کرد و لبش روی لبم نشست، با نفرت سرمو تکون دادم اما با دست ازادش محکم فکمو گرفت که عصبی تکونی به سرم دادم اما رهاش نکرد و اینقدر بهش فشار اورد که اخی گفتم. -من خودم مرگت میشم اگه