30 دی 1399 - رمان دونی

روز: 30 دی 1399 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان گرگها پارت ۴۴

۱۴۹) دو ماه از فوت بابام گذشته بود و چشمه ی اشک من دیگه خشک شده بود.. حتی وقتیکه دلم میترکید و میخواستم گریه کنم برای بابا، دیگه اشکی از چشمام نمیریخت.. لاغر و پریده رنگ شده بودم و مامان میگفت نمیدونم غصه ی شوهرمو بخورم یا غصه ی تو رو که داری جلوی چشمم آب میشی.. وضع لاله از

ادامه مطلب ...
رمان عروسک پارت 29

رمان عروسک پارت 29

  مسئول پانسیون پشت سر ابراهیم ایستاده بود و گفته بود سروان مصطفوی؟! چرا نگاهش به ابراهیم بود؟ مگه اون با سروان مصطفوی کار نداشت؟ اومده بود تا اونو صدا بزنه! پس چرا ابراهیم رو نگاه میکرد! وقتی ابراهیم جوابش رو نداد اون قدمی جلوتر اومد و گفت : -جناب سروان، یکی از پرونده ها… ابراهیم دستشو بالا گرفت و

ادامه مطلب ...