رمان عشق تعصب پارت 81
برگشتم خونه ولی حسابی حالم بد بود از اون روز هایی بود که نیاز داشتم طرلان پیشم باشه ، بهش پیام دادم اگه تونست بیاد پیشم حالم خوب نیست خودش میدونست مریض هستم و گاهی این شکلی میشم کلید خونه رو داشت ، دراز کشیده بودم که چشمهام گرم شد و خوابم برد نمیدونم چقدر گذشته بود که اسمم