رمان گرگها پارت ۵۲
۱۷۸) دو نفر ماموری که دستور گرفته بودن برن و دوربینهای همسایه هارو بررسی کنن اومدن پیش من و گفتن که جناب سرگرد گفته منم باهاشون برم تا شاید اگه موردی بود شناسایی کنم.. به علیرضا سپردم که همونجا باشه و تکون نخوره تا من برگردم.. برای مامان و منیره و آذر هم ماشین گرفتم و گفتم که برن خونه..