روز: بهمن ۱۷, ۱۳۹۹ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان صیغه استاد پارت 35

رمان صیغه استاد پارت ۳۵

  با صدای زنی که می‌خواست آرایشم کنه از فکر بیرون اومدم و گیج روی صندلی که گفت نشستم. _ خوبی لباست به اینه که به موهات نمیخوره و میشه بعد از آرایشت بپوشیش! لبخندی که از سر شوق ذوق بود بهش تحویل دادم و سعی کردم ریلکس روی صندلی بشینم تا آرایشگر؛ آرایشم کنه! روم خم شد و با

ادامه مطلب ...

رمان سکوت قلب پارت یک

نام رمان : سکوت قلب نام نویسنده : الناز ژانر : اجتماعی عاشقانه   پاهایم دیگر توانی برای ایستادن ندارد. چشمهایم دیگر تاب اشکهایم را نمی‌آورد. قلبم! امان از قلبم که هنوز می‌تپد. با که لجبازی دارد! نمی‌بیند که دختر سرزنده قبل نابود شده که خودش را در همان گورستان جا گذاشته است. کنار همان خاک های سرد… آن‌خاک های

ادامه مطلب ...
رمان عروسک پارت 37

رمان عروسک پارت ۳۷

  شهریار سری تکون داد که مرد با خوشحالی گفت : -خیلی وقته سر نزده بودین! تیمسار خیلی تنها بودن امیرخان! شهریار نفسی کشید و گفت : -الان که اومدم. مرد با شعف سری تکون داد و حتی نگاهی هم بهم نکرد‌ شب بخیری گفت و به سمت اتاقک کنار دروازه رفت. شهریار دست دراز کرد و مچ دستمو گرفت

ادامه مطلب ...

رمان گرگها پارت ۵۷

۱۹۱) خواستم سوار آمبولانس بشم ولی گفتن که نمیشه همراهشون برم و سریع رفتم ماشین خودمو از گاراژ درآوردم و دنبالشون رفتم.. کامیار وقتی سوار آمبولانس میشد منگ بود و فهمیدم که آمپولی که بهش زدن کار خودشو کرده.. ولی وقتی به تیمارستان رسیدیم و پیاده ش کردن، دیدم که بازم ناآرومه و فریاد میکشه.. از دیدنش توی اون حال

ادامه مطلب ...

رمان نفوذی پارت ۲۴

نه! من بازنده ی این بازی نیستم! من قوی میمونم تا روزی از این عمارت برم…ولی تا اون موقع منم باهاشون میجنگم….وقتی مسیح جنگو با من شروع کرده…. آتوسا ابروهاشو تو هم کشید و گفت: -تو خل شدی هانا؟!..میخوای با مسیح و یاشار دربیوفتی؟!…مگه تازه خودش نگفت که تو برده ی منی!!…خدمتکاری؟! دستاشو آورد بالا و گفت: -بعد تو میخوای

ادامه مطلب ...