رمان گرگها پارت ۶۵
کامیار نتونستم برای مراسم بله برون لیلی برم.. به زور لباس پوشیده و آماده شده بودم که برم، حتی ریش و سبیلمو که روزها بود نزده بودم و بلند شده بود هم زدم ولی هر کاری کردم نتونستم از خونه خارج بشم و پاهام جلو نرفتن.. آخرش با کلافگی کتمو درآوردم و پرت کردم گوشه ی اتاق و فحشی به