. میگن خداوند به هر کسی به اندازه دلش داده، ببین دل من چقدر بزرگه که خدا تو رو به من داده. عشق مهربونم با تمام وجود دوستت دارم. مردانگی ات را می ستایم و به داشتنت افتخار میکنم پیشاپیش روزت مبارک😍
۲۴۲) وقتی از زدن من خسته شد، خودشو پرت کرد روی مبل و نفس نفس زد.. منم همونجا روی زمین مچاله شدم و تو خودم جمع شدم.. همه جام درد میکرد ولی توی شکمم درد عجیبی پیچیده بود که نفسمو قطع میکرد.. چشمم خورد به خونی که از بینی م جاری شده بود روی فرش.. یاد مامان افتادم که اگه
شهریار پر از حرص و آز به اهورا نگاه کرد و دندون رو هم سابید اما اهورا تو همون حالت نیم نگاهی به من کرد و بعد یقه شهریار رو رها کرد و خواست عقب بره که اینبار شهریار محکم یقه اش رو گرفت و جوری اونو جلو کشید که سرش به جلو پرتاب شد با دهن باز و
#پارت۱۸ #آشوب جمعه های خانه باغ را بعداز او دوست نداشت ولی حتما باید همه دور هم جمع باشند. پس از پوشیدن ست ورزشی اش راهی خانه کتایون میشود… امروز حتی پدر ومادرش هم هستند. وارد خانه میشود کسی متوجه حضورش نشده است عمه وزن عمویش در آشپزخانه هستند مادرش وکتایون مشغول نگاه کردن به کاتالوگ هستند مردان هم یک