رمان سکوت قلب پارت 18
با دیدن من لبخندی میزند. – صبحانه بخور بعد برو گلکَم. به خاطر اینکه ناراحت نشد، لقمه ای برمیدارم و گونه اش را میبوسم. او هم گناه دارد گیر کرده است بین خانواده شوهرش. اما تنها دلیلی که هنوز سرپاست و از حرفهای دیگران و کارهایشان زمین نخورده است، علاقه اش به پدرم است. عاشقانه او را میپرستد. فکر میکنم