15 اسفند 1399 - رمان دونی

روز: 15 اسفند 1399 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان گرگها پارت ۷۴ (آخر)

خنده م گرفته بود و خندیدن باعث میشد نتونم خودمو جمع کنم و فرار کنم.. بالاخره کم آوردم و از کمرم کشید و انداختم روی تخت.. خیمه زد روم و چونه مو بوسید.. _فکر کردی میتونی از دست من در بری جوجه؟.. درسته قورتت میدم خندیدم و گفتم _باشه تسلیمم ملافه ای رو که دور سینه م پیچیده بودم و

ادامه مطلب ...

رمان سکوت قلب پارت ۲۱

دو هفته است که از نامزد شدن آن دو می‌گذرد. عقد و عروسی را باهم برای اخر ماه بعد گذاشته اند و در این مدت به خرید های خانه و عروسی چسبیده اند. همه چیز روی روال افتاده است. البته امیدوارم همین طور بماند…!   “اَوینار” کتابم را بستم و خمیازه ای می‌کشم. امروز روز سختی بود. نه تنها برای

ادامه مطلب ...

رمان نفوذی پارت 26

نگاهمو ازش گرفتم و به سمت میز رفتم… به سمت سینی طلایی رنگ که فنجون های سفید و نسبتا کوچیک پر از قهوه توش قرار داشت، خم شدم. چشمامو بستم و نفس عمیقی کشیدم، دو طرف سینی رو گرفتم ولی انگار دستام سِر شده بود ، انگار سینی میخ شده بود به میز و دستای من اصلا توان بلند کردنش

ادامه مطلب ...