روز: 1 فروردین 1400 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان سکوت قلب پارت ۳۲

سکوت‌ قلب: -من..من..واقعا نمی‌دونم…چی بگم! با دو قدم خودش را بهم رساند و بی مقدمه من را به آغوش کشید و زیر گوشم لب زد: – هیچی نگو، فقط بمون! من رو به خودت، چشم‌هات،عطر تنت و همه چیزت معتاد کردی؛ پس باید تا آخرش بمونی! دستانم را بالا آوردم و به دورش پیچیدم و آرام گفتم: – خیلی دوستت

ادامه مطلب ...