رمان صیغه استاد پارت 45
نفسم حبس شد! هامون شوهرم بود ولی ازش میترسیدم؛ مسخره بود… ولی بخاطر شب اولی که با همون داشتم و اون مثل سگ باهام رفتار کرد هنوز هم رو دلم مونده بود. نمیتونستم فراموش کنم رفتاری که باهام داشت! نفس لرزونی کشیدم و لب زدم : چی… چی کار میکنی هامون؟! سرش و تو گردنم برد و مک عمیقی