3 اردیبهشت 1400 - رمان دونی

روز: 3 اردیبهشت 1400 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان عشق صوری پارت ۴

#پارت_۱۶ 🎭🎭 عشق صوری 🎭🎭 اومد سمتم….بهم نزدیک و نزدیک تر شد…. یقه لباسمو گرفت و کشیدم سمت خودش… از اینکه اینجوری باهام رفتار میکرد عصبانی شدم…..‌ دستشو از لباسم جدا کردم و گفتم: -تو چه مرگت شده!؟ خیلی مزخرف شدی محسن….شدی عین این بچه های زورگوهای چندش …بچه ای…..رفتارهات هم بچگونه ان! اگه گفتی بمونی و موندم دلیلش فقط

ادامه مطلب ...

رمان عشق ممنوعه استاد پارت ۴

🌺🌺🌺 🌺🌺 🌺 #Part16 سرش رو خم کرد تا هم قد من بشه در همون حال پوزخند صدا داری زد و گفت : _نه خوشم اومد !! وقتی دید دارم با تعجب نگاش میکنم به مسیری که موتور سوار رفته بود اشاره ای کرد و ادامه داد : _ علاوه بر چاقو کشی و لات بازی میبینم که کلاهبردارم هستی

ادامه مطلب ...

رمان در همسایگی گودزیلا پارت ۱

#درهمسایگی_گودزیلا #پارت۱ _پاشورها…بلندشوببینم…چقدرمیخوابی دختر؟!پاشو!!…دیرشده! این دیگه کیه کله صبحی؟؟؟… انگارفکرموبلندگفتم چون یاروبایه صدای مسخره ودرحالی که ادای دخترای لوس ودرمیاوردگفت:ارغوان هستم…ازاشنایی تون خوشبختم وشما؟؟!!(وبعدش دوباره صداش جدی شدوگفت:)پاشوببینم…تومنونمیشناسی؟!!!!!! جلسه معارفه راه انداخته واسه من…پاشو…دیرشد! دهه…یه امروزومیخواستیم کلاساروبپیچونیما…این خانوم اومدماروباخودش ببره…چشمام وبازکردم وروی تخت نشستم کلافه گفتم: _اه…اری…من حوصله دانشگاه ندارم!بیخیال شو. _یعنی چی حوصله دانشگاه نداری؟! _یعنی اینکه حسش نیست!بیخیال

ادامه مطلب ...