رمان عشق ممنوعه استاد پارت 10
لباسای راحتیم رو تنم کردم و درحالیکه کلاهی روی موهام میزاشتم و به وسیله اون قصد پنهون کردنشون رو داشتم از اتاق بیرون زدم با هر قدمی که توی محله برمیداشتم اخمام بیشتر توی هم گره میخورد چند رور من اینجا نبودم چه خبر شده ؟؟! با دیدن اصغر دستی براش تکون دادم که با دو به طرفم اومد و