رمان در پناه آهیر پارت ۴
ولی این.. این که آهیر بود !.. آهیر امانی !!! سینی چای از دستم افتاد و سه استکان چای ریخت روی پاها و شلوار آهیر !.. آخ خفه ای گفت و از جاش بلند شد و صدای وای چی شدی پسرم مامانمو شنیدم که اومده بود گند دخترشو تمیز کنه، ولی من همونطور خشکم زده بود.. خدایا.. چطور ممکن بود؟..