رمان در پناه آهیر پارت ۹
تا صبح به زندگی آهیر فکر کرده بودم و خوب نخوابیده بودم.. زودتر از اون بیدار شدم و برای اولین بار براش صبحونه درست کردم.. نون و پنیر گذاشتم روی میز.. چیز دیگه ای تو یخچال نبود و نمیزاشت من با پول خودم خرید کنم.. دوش گرفته بود و وقتی با موهای نمدار اومد تو آشپزخونه، با دیدن صبحانه ی