رمان در پناه آهیر پارت ۲۶
_نخیر توهم نزدم.. خوب یادمه.. من صداتو شنیدم لبخند شیطونی زد و گفت _نکنه بخاطر اون حرف به زندگی برگشتی؟ _نخیررر.. برگشتم که بهت بگم من دلبرت نیستم، فقط رفیقتم آهیر چپ چپ نگام کرد و من از ته دل خندیدم و همه جای تنم درد گرفت.. آخی گفتم که با اخم گفت _تو که جون نداری بخندی غلط میکنی