18 مرداد 1400 - رمان دونی

روز: 18 مرداد 1400 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

کانال رمان من

کانال تلگرامی رمان من

  اگه دنبال رمان های کامل و جذاب هستین به کانال تلگرامی ما بپیوندید در صورت تغییر آدرس سایت هامون در کانالمون اطلاع رسانی میشه پارت گذاری تمامی رمان ها تو کانالمون اطلاع رسانی میشه جدیدترین آهنگ ها مد و لباس و غیره در کانال رمان من https://t.me/romanman_ir

ادامه مطلب ...

رمان در پناه آهیر پارت ۲۷

عسل بعد از بیمارستان، اساسی گیر داده بود که ابروهات بازم پر شده و باید بریم آرایشگاه.. هر چی میگفتم نمیخواد، ول کن نبود و میگفت باید بیای.. خودمم ته دلم راضی بودم و میخواستم بازم خوشگل و دختر باشم و قبول کردم که بریم.. روزی که وقت آرایشگاه داشتم نغمه هم زنگ زد و گفت که برای عصر برنامه

ادامه مطلب ...
رمان عشق تعصب پارت 93

رمان عشق تعصب پارت 93

  سوار ماشین شدیم که راه افتاد ، امروز حسابی بی حوصله بودم که صدای کیانوش بلند شد : _ طرلان و آریا هم قراره تو این مسافرت باشند ! چشمهام برق شادی زد این خیلی خوب بود حداقل کمتر با کیانوش بحثم میشد _ بچه هاشون هم هستند _ نه _ چرا ؟ _ پیش مامان بزرگشون میمونن این

ادامه مطلب ...
رمان خان زاده جلد سوم پارت 25

رمان خان زاده جلد سوم پارت 25

    تک به تک حرفهای پدر و دوست داشتم بهم حس خوبی میداد اما الان فقط باید به راضی کردنش می‌رسیدم پس بیشتر بهش نزدیک شدم و سرم رو روی سینش بیشتر فشار دادم و گفتم بابایی دلم میخواد به این مسافرت برم واقعا بهش احتیاج دارم فکر می کنم اگه برم حالم خیلی بهتر میشه مادرم اصرار کرد

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 21

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 21

  ” آراد “ با روشن شدن صفحه اف اف و دیدن صورتش نفس توی سینه ام حبس شد ، پس بالاخره اومد خاله قزی من !! چی من ؟! این من مالکیت از کجا نشات میگیره آراد حواست هست ؟؟! کلافه سری تکون دادم تا بیخیال فکرای مختلفی که به سرم هجوم آوردند و داشتن باز خواستم میکردن، بشم

ادامه مطلب ...
رمان عشق صوری پارت 22

رمان عشق صوری پارت 22

  -بس دیگه!نمیخوام چیزی بشنوم! شهره با حرص ودرحالی که با تکون دستهاش درست مقابل صورتش سعی در باد زدن خودش داشت گفت: -اوووه! خدابه دور….تاحالا همچین رفتارهای بی شرمانه و گستاختانه ای ندیده بودیم…وقتی رو ازدواج با دختری از اون محله های درب و داغون پافشاری میکنی همین میشه دیگه فرهاد جان! دیگه نتونستم اونجا بمونم.بمونم و حرفهای تلخشون

ادامه مطلب ...
رمان صیغه استاد

رمان صیغه استاد پارت 61

  نفسش و عمیق و آه مانند بیرون داد و از با سری زیر افتاده از آشپزخونه بیرون رفت.  نگاه عمیقی به در اتاق که هامون رفت انداختم و شروع کردم به آشپزی کردن.   پلو مرغ و که آماده کردم خودمم از آشپزخانه بیرون رفتم و توی پذیرایی نشستم؛ دلم می‌خواست برم پیش هامون؛ احتمالا الان روی تختمون خوابیده

ادامه مطلب ...