رمان نفوذی پارت 40
رفتم توی آشپز خونه، آیلین توی آشپز خونه بود و داشت میوها می شست سینی گذاشتم روی کابینت و رو به آیلین گفتم : -شبنم کجاست؟ آیلین نگاهی بهم کرد و مهربون گفت : -رختشویی یکم دیگه میاد.. اهانی گفتم و بعدش زدم روی شونه اش که آیلین دوباره نگاهی بهم کرد و ابروهاش انداخت بالا