روز: 16 شهریور 1400 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 31

  چپ چپ نگام کرد و با حرص گفت : _آره !! به طرفش چرخیدم و با ترس زمزمه کردم : _یع…یعنی چی که میگی توی کُماس !؟ دستی به صورتش کشید _یعنی اینکه بدجور زدی ناکارش کردی آب دهنم رو قورت دادم و وااای بلندی زیرلب زمزمه کردم چه خریتی کردم خدای من !! یعنی چی توی کماس ؟!

ادامه مطلب ...
رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت 32

  دستاش آروم آروم بالا میومدن و نرم نرمک خودشونو به سینه هام می رسوندن.دست من همچنان رو ی دستگیره بود. سرم رو خیلی آروم پایین آوردم و نگاهی به انگشتاش که یه نیمچه تلاش هم واسه باز کردن گره ی حوله داشت انداختم. امیدوارم بیشتر از این پیش نره… از پشت بیشتر بهم چسبید و یه جورای مردونگی باد

ادامه مطلب ...

رمان نفوذی پارت 51

فرهاد با چشم های که درشت شده بود بلند ‌شد و به سمت اون ادم هیکلی رفت و لب زد : -پلیسا چی؟؟ ادمش بیرون رفت و فرهاد هم دنبالش رفت و قبلی که در بسته بشه شنیدم که گفت پلیسا کلبه رو محاصره کردن! با حرفی که ادم فرهاد زد، انگار چیزی که شنیده بودم باور نمی کردم که

ادامه مطلب ...