روز: 27 شهریور 1400 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت 36

  لنزهایی که انتخاب کرده بود تو چشماش بزاره رو از کیفش بیرون آورد و همزمان که به من نشون میداد تا نظرمو بپرسه جواب داد: -نه بابا…خیالت راحت حواسم جمع جمع بود…اولا که باهاش قهر بودم اما یه کم که منت کشید نرم تر شدم…بهش گفتم میخوام برم پیش مامان بزرگم…الانم همین فکرو میکنه…فکر میکنه من پیش مامان بزرگم

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد پارت 36

  خواب بودم که با لگد محکمی که به پام کوبیده شد با ترس پریدم و سیخ سرجام نشستم و دستپاچه نگاهم رو به اطراف چرخوندم که با دیدن امیری که شاکی بالای سرم ایستاده بود گیج نگاش کردم و گفتم : _چیه ؟! این چه طرز از خواب بیدار کردنه پوزخند صدا داری زد و گفت : _تموم روز

ادامه مطلب ...