رمان عشق ممنوعه استاد پارت 37
” نازلی ” لعنت به من … مگه نگفت سکوت کنم و چیزی نگم ؟! پس این شِر و وِرا چی بودن گفتم ؟! _یعنی چی که نامزدمه ؟؟ کلافه دستی به صورت خیس از عرقم کشیدم و لرزون زیرلب زمزمه کردم : _خدایا کمکم کن !! اگه پام به کلانتری میرسید بدبخت میشدم ، هم بخاطر رابطه ام