رمان عشق ممنوعه استاد پارت 39
_خیلی وقته منتظرت بودم !! با شنیدن صداش به خودم جرات دادم و درحالیکه دست لرزونم رو از دیوار برمیداشتم قدمی به طرفش رفتم و با لُکنت لب زدم : _س…سلام چطوری خاله !! پتو رو از روی خودش کنار زد و درحالیکه به سختی سعی میکرد توی جاش بشینه با صدای ضعیفی گفت : _خوبم الان تو