رمان عشق ممنوعه استاد پارت 45
همین که نزدیکم رسید خودش رو بهم چسبوند و با لحن لوسی گفت : _چه عجب ما شما رو زیارت کردیم آقااااا بعد از اون بحثی که با آریا داشتم دیگه حوصله کلکل با مهسا رو هم نداشتم پس بی اهمیت ازش فاصله گرفتم و با کنایه لب زدم : _حتما لیاقت زیارت من رو نداشتی !! قدمی برداشتم