رمان عشق ممنوعه استاد پارت 48
با دیدن حال بدم آراد با نگرانی دستاش بالای سرش برد و گفت : _هیس….آروم باش منم !! نفسم رو با خیال راحت بیرون فرستادم و درحالیکه به دیوار حمام تکیه میدادم چشمامو بستم و آروم پرسیدم : _میدونه من اینجام درسته ؟! چند دقیقه گذشت ولی صدایی از آراد به گوشم نرسید چشمامو باز کردم و عصبی غریدم