رمان صیغه استاد پارت 69
چشمای پر از اشک و ناتوانم تار میدید ولی دیدم نیشخند اون اشغال و! نیشخند علی و دیدم و باغم چشمام و بستم که صدای نکره اش به گوشم رسید. – تا وقتی که تصمیم بگیری از این مرتیکه طلاق بگیری یا نه همین جا میمونی! همین؟ منظورش چی بود؟ صدای هامون قبل از این که من سوالی بپرسم