رمان عشق ممنوعه استاد پارت 55
_آره چون با هیچ چیزی نمیشه کنترلش کرد و قدیما هم بیست وچهارساعت خونه من پلاس بود از فکر اینکه توی گذشته همش دوتایی توی این خونه تنها بودن خون داشت خونمو میخورد پس بی اختیار نیم خیز شدم و عصبی پرسیدم: _قدیما ؟! یعنی چی ؟؟ مشغول تعویض پانسمانم بود که با این حرفم سرش رو بالا گرفت