رمان دختر نسبتا بد ( بهار ) پارت 6
میز رو چیدم… باید از هر کاری برای پرت و منحرف کردن ذهنم استفاده میکردم،باید برای خودم مشغله های مختلف درست میکردم تا یادم نیفته چه کار کثیفی انجام دادم…. نوشین پرسید: -کمک نمیخوای !؟ -ظرف سالاد رو از توی یخچال دربیار…فقط همین…. -وای…سالاد شیرازی هم درست کردی !؟ دمت گرم !